نوشته اصلی توسط
WINGED
سلام من پسرم و 21 سالمه با یه دختری تو رابطه م به مدت طولانی و از فاصله ی دور به صورت مجازی و سالی کلا دو یا سه بار پیش میاد که برم و ببینمش
ایشون یک سال از من کوچیکتره و مشهد زندگی میکنن و من گیلانم.
من سال آینده دارم مهاجرت میکنم کانادا و ایشونم در حال حاضر تمام برنامه های زندگیشو جوری تنظیم کرده که بتونه بعد از تحصیلش بیاد کانادا در صورتی که اقوامشون تو آلمان هستن و آلمان گزینه ی آسون تری براش هست ولی با اینحال کل زندگیشو بر مبنای من تنظیم کرده .
یه مشکلی هست اینه که من واقعا خسته شدم از این وضعیت. این همه فاصله و این همه رفت و آمد. تازه من سال دیگه مهاجرت کنم باز هم حداقل دو سال اونجا تنهام ، و ایشون در کل دو سه سال بعد از من میان .
یک نگرانی شدیدی دارم و اونم اینه که زندگیه این دختر کلا بر مبنای من داره برنامه ریزی میشه ، یک درصد اگه نتونه بیاد کانادا یعنی عمر خودشو تلف کرده سر من که بیاد در صورتی که گزینه بهتری مثل آلمان بوده ولی بخاطر من رد کرده ! به من میگه عشق یک بار اتفاق میوفته و من جز تو نمیتونم با آدم دیگه ای باشم و در صورتی که من اینجوری نیستم. یک مقدار زیادی فانتزی به قضیه عشق نگاه میکنه اما من همچین دیدی ندارم ، من فقط میخوام این دختر زندگیش توسط برنامه ریزی های این شکلی بهم نریزه . یعنی اینجوری فرض بگیرین که این دختر 24 سالش میشه و میبینه که راهی نداره که مهاجرت کنه ،میتونست این چند سال رو راحت بره آلمان یا برنامه ریزی دیگه ای کنه .
خودمم خیلی گُمم و نمیدونم دارم چیکار میکنم ، خیلی دوسش دارم خیلی دختر خوبیه و اون هم خیلی منو دوست داره ولی یه شکی درونم هست که واقعا داره اذیتم میکنه. نمیدونم میخوام تا ابد با این دختر زندگی کنم یا نه . وقتی 18 سالم بود طبیعتا زمین و زمانو بهم میزدم که اره من میخوام با این دختر ازدواج کنم ولی هرچقد بزرگتر شدم حسم نسبت به این موضوع خیلی کمتر شد .
لطفا راهنمایی کنین ، ابهامی هم در مورد رابطه هست بپرسین جواب میدم .